دانش روانشناسی رابطه مستقیمی با دین دارد. به همین سبب بنیان گذاران این دانش، همواره به بررسی مساله دین وتاثیرآن در روان انسان پرداخته اند. ازآن جمله می توان از "کارل گوستا یونگ" روان شناس سوئیسی وپایه گذار روانشناسی تحلیلی نام برد، که تحقیقات گسترده ای درحوزه دین شناسی انجام داده است. اوبرخلاف برخی از روان شناسان که منشا دین را امور غیرمعرفتی مانند عقده های روانی، ترس یا فقر می دانستند، باطرح نظریه الگوهای ناهشیار جمعی سعی کرد راهی نوین درمعرفت بشری به سوی دین ودینداری ارائه کند.
یونگ در رابطه با نگرش افراد به دنیای اطراف خود، به دونگرش اعتقاد داشت: " درون گرایی و برون گرایی"
اوبراین باور بودکه هرفرد ازهر دونگرش برخوردار است، ولی معمولا یکی را بردیگری ترجیح می دهد. برون گرا با اعتماد به نفس وارد عمل می شود، درصورتی
که درون گرا تامل می کند ودرمورد اینکه چه چیزی ممکن است رخ دهد می اندیشد. برون گرا فردی معاشرتی واجتماعی است، ولی درون گرا گوشه گیر و
منزوی است. درون گرا به مطالعه کتاب وهنر گرایش دارد، درصورتی که برون گرا به ورزش وپایکوبی علاقه مند است.
یونگ از نظریه پردازانی است که به تحلیل فرانسوی روان شناختی دین پرداخته است. دین شناسی وی به دلیل مسبوقیتش به دین شناسی فروید وعطف
توجه به ابعاد گوناگون در دین پژوهی حائز اهمیت است.بسیاری از آرا یونگ درالهیات نوین مسیحی موثر افتاده است. دراین نوشتار از میان مباحث گوناگون
یونگ درخصوص دین، صرفا به تاملات روانشناختی وی در دین پژوهی توجه می شود.
ییونگ (Jung، ۱۹۳۸) اظهار داشت روان شناسى اگر مى خواهد انسان را بشناسد لازم است دین را مورد ملاحظه قرار دهد، چون دین صرفاً یک پدیده جامعه شناختى و تاریخى نیست، بلکه امرى است که براى تعداد کثیرى از مردم اهمیت شخصى بسیار زیادى دارد. یونگ (۱۹۳۲) براساس تجارب بالینى اش اظهار داشت: در بین تمام بیماران من که نیمه دوم عمر خود را مى گذراندند، آنان که به یک عقیده و نگرش دینى دست نیافته بودند، بهبود واقعى پیدا نکردند.۲