دفتر روانشناسی فاطمه حسینی پناه

زندگی بافتن یک قالیست ، نه همان نقش ونگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده ، تو دراین بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند؟!

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا می توانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای چون خدا صحبت کنند؟ آیا بچه ها را می توان با مفاهیمی چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و مانند آن آشنا کرد و درباره آنها بحث کرد؟

حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که می تواند بهترین راه برآوردن مهم ترین نیازهای کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگسالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی می بینند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد. فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز را در دنیا توضیح می دهد: زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست، که با این توضیح (مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار می گردد و زمانی که برای پرسش های کلیدی خود پاسخی منطقی می یابد، احساس آرامش می کند. وقتی کودک حوادث تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیق تر می شود و هم روح او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضاء می شود. همچنین حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت می دهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا می تواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.

و بالاخره، توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک می شود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام، کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشته اند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است.

متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. آنان انرژی کودکان را صرف انواع آموزش ها و کلاس ها از قبیل کلاس زبان، موسیقی، کامپیوتر و... می کنند، اما از درس ایمان غافلند. در حالی که زندگی کودک در سایه ایمان مفهوم پیدا می کند. گمان والدین این است که آموزش خدا و اعتقادات دینی، برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به معلومات و گزاره های ذهنی، به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این در زمانی است که آنان به سن جوانی می رسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این شرایط اگر با آنها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی می کنند اعتقاد به خدا را در اعمال و رفتارهای والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل می کنند، بیش از آنچه می گویند روی ذهن کودک تأثیر می گذارد، یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا می شود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا نمی کند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن می شود.

برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آن ها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمی ای که اکثر روان شناسان آن را تأیید می کنند، این است که بگذارید بچه ها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سؤال کردن از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.

اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا، در هر مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری می توانیم به او کمک کنیم. در این جا به مراحل رشد روانی کودک و این که در هر مقطع چگونه باید با او درباره خدا حرف بزنیم، اشاره می کنیم:

1 تا 3 سالگی

یادمان باشد که بذر ایمان از همان سال های اولیه زندگی کاشته می شود. بنابراین خداشناسی در این سن اهمیت زیادی دارد. کودکان نوپا می توانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند یاد بگیرند. در ابتدا، آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز شود. اگر بچه ها به سادگی با این کلمات مأنوس نشوند، بعدها پایه ای برای آموزش مفاهیم بزرگ نخواهند داشت. همچنین باید اعتقاد به عشق و محبت را در آن ها تقویت کنید؛ این مهم ترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال می فهماند. به آن ها بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچه ها مراقبت می کند. نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابسته ترین موجودات دنیاست، در تأمین نیازهای خویش، به والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آن ها، اعتماد و توکل به خدا را نیز می آموزد.

3 تا 5 سالگی

در این مرحله این سؤال غلط است که: «چه طور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» ، چه اینکه این اعتقاد درونی به صورت اجمال، در فطرت و آفرینش او وجود دارد. پرسش صحیح این است که: «چطور به او نشان دهم که خدا در زندگی اش حضور دارد؟» زمانی که بچه ها در برابر شگفتی های اطرافشان حیرت زده می شوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه می کنند، زمینه فکری شان برای این مسئله آماده است و شما می توانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره، به آن ها نشان دهید. مثلاً وقتی کودک 5 ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما می پرسد: پدر بزرگ پس از مرگ چه می کند؟ آیا او در بهشت است؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: تو چه فکر می کنی؟ او احتمالاً در پاسخ می گوید: پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است. شما در این هنگام نظر او را تأیید کنید. همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی می کند، به آسانی می توانید خدا را به او نشان دهید. یا هنگام خوردن غذا، برای او توضیح دهید که این غذاها از جانب خداوند است، و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان، مراسم شکرگزاری را به جای آورید.

در فاصله سنی 3 تا 5 سال، کودکان خدا را غالبا موجودی چون یک رهبر روحانی می دانند. چنین برداشتی به این پرسش ها می انجامد: «آیا خدا می خوابد؟ خدا کجا زندگی می کند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید: «نمی دانم.» به یاد داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کند. اما اگر در پاسخ به او بگویید: خدا چیزی نمی خورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمی شود بلکه دچار سردرگمی بیشتری می شود.

بعد شما از او سؤالاتی بکنید که نسبت به گفتگو علاقه مند شود. به خاطر داشته باشید، همیشه سؤالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچه ها نمی توانند منتقدانه فکر کنند و صحبت های شما را مورد ارزیابی قرار دهند. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف می زنید، کارشناس شمایید؛ دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پشیمان شوید. مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی می شود.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم می کند که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کند.

6 تا 10 سالگی

کودکانی که تازه به مدرسه می روند، برای محک زدن نظریه های دیگر، شروع به پرسش های منطقی درباره خدا می کنند. «آیا خدا باعث مرگ می شود؟ آیا هر کاری انجام بدهم، خدا می فهمد؟» مهم آن است که والدین ضمن پاسخ دادن به این سؤالات، به کودک کمک کنند به خدا اعتقاد صحیحی پیدا کند. گاهی حوادث طبیعی مورد سؤال کودک قرار می گیرد، مانند: زلزله، طوفان، بیماری، مرگ، نقص عضو و از این قبیل. اگر کودک بپرسد: «چرا این شخص نابیناست؟» یا از علت مرگ کسی بپرسد، والدین باید مواظب باشند این امور را مستقیما منتسب به خدا نکنند؛ زیرا کودک از خدا مفهوم ترسناکی در ذهن خود ترسیم می کند که افراد را کور یا فلج یا مریض می کند و حتی آن ها را می کشد. در این گونه موارد، بهتر است پاسخ علمی به سؤالات داده شود و به علت های طبیعی آن ها اشاره شود.

راه دیگر برای برقراری ارتباط شخصی بین بچه های دبستانی و خدا، خواندن داستان های مذهبی برای آن هاست. آن ها می توانند اساس این داستان ها را در زندگی روزمره خود به کار گیرند؛ خصوصا اگر آن ها را به گفتگو و طرح سؤال ترغیب کنید. داستان های مذهبی را طوری انتخاب کنید که به کودکان نشان دهد که خدا در تمام طول زندگی با آن هاست.

دوران پیش از نوجوانی

نوجوانان کم سن و سال، هنگام گذر از دوران کودکی، دچار تغییرات شگرف جسمی و روانی می شوند و به سمت آزادی بیشتر حرکت می کنند. وقتی آن ها وجود خدا را درک می کنند، او را منشاء نظم در جهان می بینند. به علاوه، آن ها می خواهند ارتباط خدا را نه تنها با خوبی ها، بلکه با بی عدالتی و رنج نیز درک کنند. پس باید به آن ها گفت: «خداوند برای ما مصیبت نمی فرستد، بلکه به ما قدرت می دهد بر آن غلبه کنیم. خدا میل کمک به دیگران را در وجود ما به ودیعه گذاشته است».

توضیحات شما هر چه باشد، آن ها منتظرند تا ببینند آیا خودتان واقعا به آنچه می گویید، معتقدید یا نه. پس بگذارید بچه ها بدون هیچ ریاکاری شاهد احساس واقعی شما باشند و حتما درباره تلاش های خودتان برای دستیابی به ایمان محکم با آن ها حرف بزنید.

نوجوانی

در این سال ها، نوجوانان به آنچه اطرافیان در طول زندگی درباره خدا گفته اند، فکر می کنند. گاهی نیز نسبت به تعالیم مذهبی تردید دارند یا اعتراض می کنند. در چنین حالتی، والدین باید از سخنرانی اجتناب کنند و یادشان باشد که تردید مقدمه ایمان است و پرسیدن و اعتراض کردن همواره مفید است. باید با نوجوانان طوری درباره خدا حرف زد که با مشکلاتشان مرتبط باشد. وقتی نوجوانان احساس بی ارزشی یا ناامنی می کنند، این پیام را به آن ها بدهید که هر انسانی نزد خدا ارزش بسیار دارد. به عبارت دیگر، خداوند همان قدر که یک دختر زیبا و ثروتمند را دوست دارد، یک دختر نازیبا و فقیر را هم دوست دارد. زمانی که نوجوانان با فشار مداوم هم سن و سال های خود به انجام کارهایی چون استفاده از مواد مخدر، ارتباط با جنس مخالف، دزدی و سایر اعمال خلاف مواجه می شوند، شما می توانید از خدا به عنوان معیاری مطلق برای سنجش اعمال انسان ها حرف بزنید: «خداوند بر کارهای درست و غلط ما نظارت دارد و به همان اندازه به ما پاداش یا جزا می دهد».

شما می توانید نوجوان را آگاه کنید که باید در برابر این فشارها بایستد و بر احساسات خود غلبه کند و تصمیمات اخلاقی درست بگیرد.

نتیجه گیری:

یاد دادن خداپرستی به بچه ها، مثل یاد دادن دوچرخه سواری است. شما ابتدا دوچرخه را راه می اندازید، بعد وقتی بچه می خواهد پا بزند، او را روی دوچرخه نگه می دارید. در نهایت خود اوست که باید دوچرخه سواری کند. بهترین کار شما این است که از سنین پایین شروع کنید. اعتقادات خود را برای او بگویید، برایش مثال بیاورید و ایمانتان را در اختیار نیاز کودک به شناخت و درک خدا قرار دهید. به این ترتیب، نیروی معنوی و اخلاقی قدرتمندی به آن ها می دهید که یک عمر دوام خواهد آورد.

 

 

  • فاطمه حسینی پناه
  • ۰
  • ۰

 سیری‌ در آثار دین‌ شناختی‌ یونگ‌

 

یونگ‌ در باب‌ دین، بیش‌ از هر موضوعی‌ سخن‌ گفته‌ است، زیرا همان‌ گونه‌ که‌ وی‌ اشاره‌ می‌کند «بی‌تردید، دین‌ یکی‌ از قدیمیترین‌ و عمومی‌ترین‌ تظاهرات‌ روح‌ انسانی‌ است19». در مجموعة‌ آثار نوزده‌ جلدی‌ وی‌ کمتر رساله‌ای‌ را می‌توان‌ یافت‌ که‌ در باب‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ دین‌ به‌ طور کامل‌ مسکوت‌ باشد. برخی‌ از آثار وی‌ در این‌ موضوع‌ اهمیت‌ فراوانی‌ دارد که‌ به‌ اختصار هر یک‌ را گزارش‌ می‌کنیم:

 

خاطرات، رؤ‌یاها و اندیشه‌ها. این‌ اثر زندگینامة‌ خود نوشت‌ او است‌ که‌ به‌ تعبیر آنی‌ یلایافه20 وصیت‌ نامة‌ مذهبی‌ یونگ‌ است.21 وی‌ در این‌ اثر از تجربه‌های‌ قدسی‌ خود به‌ وفور سخن‌ گفته‌ است. لحظات‌ سرشار از تجربة‌ حضورارادة‌ الهی‌ که‌ یونگ‌ خود را بی‌ اراده‌ در معرض‌ آن‌ می‌یابد، باز خورد منفی‌ وی‌ با کلیسا و کشیشان، نقدِخداشناسی‌ متألهان‌ و فیلسوفان‌ نیز در همین‌ اثر آمده‌ است. رساله‌ای‌ مختصر و خواندنی‌ در باب‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ نیز از ضمایم‌ همین‌ کتاب‌ است.22

 

روان‌ شناسی‌ و دین‌ (1938). مجموعة‌ سه‌ گفتار یونگ‌ به‌ سال‌ 1937 در دانشگاه‌ ییل‌yale  امریکا است. یونگ‌ در خاطرات‌ تذکار می‌دهد که‌ پرداختن‌ به‌ روابط‌ میان‌ روان‌شناسی‌ و دین‌ از وجوه‌ اساسی‌ کار وی‌ است.23 این‌ اثر با مقدمة‌ کوتاهی‌ در تعریف‌ دین‌ آغاز می‌شود و در سه‌ فصل‌ به‌ طرح‌ مساله‌ می‌پردازد: 

فصل‌ نخست‌ دیباچه‌ای‌ دربارة‌ مسائل‌ روان‌شناسی‌ عملی‌ و روابط‌ آن‌ با دین، فصل‌ دوم‌ به‌ بحث‌ از حقایق‌ محسوسی‌ می‌پردازد که‌ حاکی‌ از وجود یک‌ فعالیت‌ اصیل‌ مذهبی‌ در ناهشیاری‌ هستند و فصل‌ سوم‌ به‌ شناخت‌ رمز و نشانه‌های‌ مذهبی‌ ناشی‌ از جریانات‌ ناهشیار می‌پردازد. تأملات‌ روش‌ شناختی‌ یونگ‌ در دین‌ شناسی‌ از منظری‌ روان‌شناختی‌ در این‌ کتاب‌ آمده‌ است.

 

پاراسلیسکا «Paracelsica» 1942. این‌ اثر نیز مانند روان‌شناسی‌ و دین‌ به‌ بحث‌ دربارة‌ دیدگاه‌ فرد به‌ جهان‌ و روابط‌ میان‌ روان‌شناسی‌  و دین‌ می‌پردازد. یونگ‌ می‌گوید: از طریق‌ پاراسلیسوس‌ توانستم‌ طبیعت‌ کیمیاگری‌ را در ارتباط‌ با دین‌ و روان‌شناسی‌ و یا به‌ عبارت‌ دیگر، کیمیاگری‌ را در قالب‌ یکی‌ از صور فلسفة‌ دینی‌ مورد بحث‌ قرار دهم»24.

 

روان‌شناسی‌ و کیمیاگری‌ 1944.25 یونگ‌ در این‌ اثر برون‌ شدی‌ از باز خورد متضاد خود با دین‌ پیدا می‌کند. وی‌ طرحی‌ رابرای‌ بازسازی‌ اندیشة‌ دینی‌ و قرائت‌ جدید از دین‌ مسیحیت‌ در این‌ اثر ارائه‌ می‌کند که‌ بیش‌ و کم‌ صبغة‌ الهیات‌ نوین‌ نیمة‌ اول‌ قرن‌ بیستم‌ را داراست. «طبیعی‌ است‌ که‌ من‌ باید دایماً‌ در ذهن‌ خود مساله‌ مربوط‌ به‌ رابطة‌ وجوه‌ نمادین‌ ناهشیار را با مسیحیت‌ و به‌ همان‌ ترتیب‌ با سایر مذاهب‌ مورد تعمق‌ قرار می‌دادم. من‌ نه‌ تنها در را به‌ روی‌ پیام‌ مسیحیت‌ باز می‌گذارم، بلکه‌ آن‌ را برای‌ انسان‌ غربی‌ از اهم‌ مسائل‌ می‌دانم. به‌ هر حال‌ باید این‌ پیام‌ را در پرتوی‌ جدید و هماهنگ‌ با تغییراتی‌ نگریست‌ که‌ روح‌ معاصر به‌ وجود آورده‌ است، زیرا در غیر این‌ صورت‌ از زمانه‌ دور می‌افتد و بر تمامیت‌ انسان‌ اثر نمی‌کند... من‌ از اصول‌ عقیده‌ به‌ تثلیث‌ و نص‌ نماز عشای‌ ربانی، تعبیری‌ روان‌ شناختی‌ کردم. تلاش‌ من‌ به‌ لحاظ‌ ایجاد ارتباط‌ میان‌ روان‌ شناسی‌ تحلیلی‌ و مسیحیت‌ نهایتاً‌ [در این‌ کتاب] به‌ طرح‌ مسأله‌ مسیح‌ در قالب‌ فردی‌ که‌ از چارچوب‌ روان‌ شناسی‌ باید به‌ وی‌ نگریست، منجر شد.26»

 

ایون‌.Aion  یونگ‌ در این‌ اثر بی‌توجه‌ به‌ نظایر گوناگون‌ تاریخی، مساله‌ مسیح‌ را همچنان‌ به‌ بحث‌ می‌آورد. متعلق‌ اصلی‌ بحث‌ رابطة‌ شخصیتی‌ مسیح‌ باروان‌ شناسی‌ است‌ و هدف‌ نوشتار نشان‌ دادن‌ تحول‌ مضمون‌ مذهبی‌ است‌ که‌ در طول‌ قرون‌ متمادی‌ ادامه‌ یافته‌ است. البته‌ مساله‌ مربوط‌ به‌ شخص‌ تاریخی، عیسای‌ انسان، نیز به‌ میان‌ آمده‌ است. یونگ‌ موضوع‌ این‌ اثر را روان‌شناسی‌ مسیحیت‌ خوانده‌ است.

 

پاسخ‌ به‌ ایوب‌ 1952. همان‌ گونه‌ که‌ یونگ‌ یاد آور شده‌ است‌ ریشة‌ درونی‌ این‌ اثر را باید در ایون‌ یافت. «در آنجا به‌ روان‌ شناسی‌ مسیحیت‌ پرداخته‌ام‌ و ایوب‌ نوعی‌ پیش‌ تصور مسیح‌ است. حلقة‌ ارتباط‌ این‌ دو عقیده‌ به‌ رنج‌ است»27

 

این‌ کتاب‌ را می‌توان‌ از آثار مهم‌ در تاریخ‌ مساله‌ کلامی‌ «شرور» دانست. مساله‌ شرور برای‌ یونگ‌ از نوجوانی‌ مطرح‌ بوده‌ است‌ و تجربة‌ اولیه‌ وی‌ از شرور به‌ رویایی‌ بر می‌گردد که‌ وی‌ در سه‌ سالگی‌ آن‌ را دیده‌ است. او بر مبنای‌ نظریة‌ اپوزیستی‌ خود بر وجود شر‌ در جهان‌ آفرینش‌ تاکید کرده‌ است. وی‌ در تحلیل‌ مساله‌ شرور با کسانی‌ که‌ شرور را امور عدمی‌ یا پنداری‌ می‌انگارند هم‌ مشرب‌ نیست. از نظر وی‌ مقتضای‌ توحید نفی‌ اهرمن‌ و مقتضای‌ عقل‌ نفی‌ معدوم‌ انگاری‌ شرور است. پس‌ شرور حقیقتاً‌ وجود دارند اما نباید آنها را به‌ خالق‌ جداگانه‌ای، مانند اهرمن، نسبت‌ داد.

 

وی‌ بر این‌ اساس‌ در صدد یافتن‌ پاسخِ‌ شایسته‌ بر پرسش‌ پرشور ایوب‌ از یهوه‌ - خدای‌ یهود - است، به‌ این‌ مضمون‌ که‌ چرا این‌ همه‌ بلایا بر من‌ بی‌ گناه‌ و با وفا نازل‌ می‌کنی؟ جستار وی‌ از طریق‌ تأمل‌ در صفات‌ خدا و مقایسة‌ اوصاف‌ باری‌ تعالی‌ نزد یهودیان‌ و مسیحیان‌ انجام‌ می‌شود. به‌ همین‌ دلیل، این‌ اثر علاوه‌ بر مساله‌ سنتی‌ شرور در خصوص‌ مساله‌ نوین‌ تحلیل‌ گزاره‌های‌ کلامی‌ نیز نکات‌ قابل‌ تأملی‌ را عرضه‌ می‌کند.

 

هانری‌ کربن، تعلیقه‌ای‌ مفصل‌ بر این‌ اثر نگاشته‌ است. ملاحظات‌ انتقادی‌ و تکمیلی‌ وی‌ را یونگ‌ پذیرفته‌ است. خلاصة‌ ملاحظات‌ کربن‌ در ضمیمة‌ ترجمة‌ فرانسوی‌ کتاب‌ آمده‌ است‌ و مترجم‌ فارسی‌ کتاب‌ نیز چکیدة‌ آن‌ را آورده‌ است.28

 

چهار صورت‌ مثالی. این‌ اثردر اصل‌ برگرفته‌ از رسالة‌ صور مثالی‌ و وجدان‌ ناهشیار جمعی‌ (فصل‌ اول‌ جلد نهم‌ مجموعه‌ آثار) است‌ که‌ به‌ این‌ عنوان‌ به‌ زبان‌ فارسی 

منتشر شده‌ است.29 یونگ‌ در این‌ اثر به‌ بحث‌ از چندین‌ ریخت‌ کهن‌ پرداخته‌ است: مادر، ولادت‌ مجدد، روح‌ و مکار. وی‌ ناهشیار جمعی‌ را به‌ منزلة‌ راهی‌ فراتر از تحصل‌ گروی‌ تجربی‌ و عقل‌ گرایی‌ محض‌ اخذ کرده‌ است‌ تا با تأمل‌ در اسطوره‌ها به‌ افقهای‌ لایتناهی‌ انسانیت‌ راهی‌ یابد. در بحث‌ از ولادت‌ مجدد، تجربه‌های‌ دینی‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. بخش‌ سوم‌ تحلیل‌ یونگ‌ از سورة‌ کهف‌ (قرآن‌ مجید) را دربردارد. «در این‌ باب‌ چهره‌ای‌ را که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ برگزیده‌ام‌ در عرفان‌ اسلامی‌ نقش‌ موثری‌ دارد و آن‌ خضر (ع) یا همیشه‌ سرسبز است. او در سورة‌ هیجدهم‌ قرآن، سورة‌ کهف، ظاهر می‌شود. کل‌ این‌ سوره‌ به‌ راز ولادت‌ مجدد اختصاص‌ دارد.»

 

 

 

  • فاطمه حسینی پناه
  • ۰
  • ۰

چکیده:

نقش زیگموند فروید اهمیتی چنان وسیع دارد که بحث ها و نظریه های او در بیشتر حوزه های علوم اجتماعی و انسانی نفوذ دارد و ‏پژوهش می شود. ، اما آنچه در اینجا به بحث ما مربوط می شود، آرای فروید درباره روان شناسی دین است. فروید به جز آن که در ‏باب ضمیر ناخودآگاه انسانی و کنش و منش روانی او سخن گفته، در باره دین، خاستگاه، معنا و انگیزه های روی آوردن آدمیان به ‏دین نیز مباحثی آورده است. او خاستگاه دین را غرایز جنسی سرکوب شده ای می داند که به ضمیر ناخودآگاه رانده شده اند و به ‏صورت دین تجلی کرده اند. نظریات روانکاوی و دین شناسی فروید گرچه در ابتدا چالشهای بسیاری آفرید، اما امروزه به شدت نقد ‏شده است و اعتبار خود را از دست داده است. در این مقاله ابتدا زمینه های رشد نظریه فروید را بررسی می کنیم و سیر تحولی ‏نظریات او را مرور می نماییم و آنگاه به نقدهایی که بر نظریه او وارد شده است می پردازیم.‏

زمینه های رشد نظریه فروید:

فروید در خانواده ای یهودی متولد شد که پدرش تاجری بیوه بود که هنگام ازدواج دومش دو پسر بالغ داشت. فروید به عنوان یهودی محبت ‏واقعی به شهر وین عمدتاً کاتولیک را ناممکن می دانست ولی خانواده اش راحت زندگی می کردند. والدین فروید در مواردی نسبت به تعالیم ‏دین بی تفاوت بودند. در هفده سالگی وارد دانشگاه وین شد و در سال 1881(پس از 8 سال) دکترای پزشکی گرفت و مطالعاتش راجع به مغز ‏را آغاز کرد. در سالهای نخست پزشکی اش با جوزف بروئر که مطالعات موردی دقیقی راجع به بیماری روانی داشت، آشنا شد که به زودی ‏دوست صمیمی فروید شد. سال 1885 نزد پزشک معروف فرانسوی جین-مارتین شارکو رفت تا اختلالات عصبی را فراگیرد. این ملاقات علاقه ‏همیشگی فروید به مطالعه روان شناختی ذهن را بیشتر برانگیخت. پس از بازگشت به وین کارش را درباره ناخوشی روانی ادامه داد. فروید با ‏رویکرد محاوره ای شیوه ای برای بررسی و درمان ذهن انسان پدید آورد و آن را روانکاوی نامید. او در کتاب «تعبیر خواب» خود مفهوم ‏‏«ناخودآگاه» را مطرح کرد و موجب انقلاب بزرگ فرویدی شد.. یکی از شرح حال نویسان او که او را به خوبی می شناسد، می گوید «او در تمام ‏زندگی یک ملحد طبیعی بود»‏  ‏
 

تحول نظریات فروید در باب دین:

از نظر فروید شباهت زیادی میان فعالیت مردم دیندار و رفتارهای بیماران روان رنجور وجود دارد. هر دو دسته تاکید دارند کارها را به صورت الگووار و آیینی انجام دهند و در هردو آیینها با سرکوبی غرایز اساسی همراه است. در رنجوری با سرکوبی غریزه جنسی و در دینداری با سرکوبی غریزه خود یا خودخواهی.

  • نظریه معروف فروید:

‏ یکی از جنجالی‌ترین نظرات فروید (که در واقع براساس خاطرات کودکی خودش شکل گرفته بود) این بود که نیاز جنسی محرک ‏اصلی بسیاری از فعالیت‌های بشری است. او حتی رابطه فرزند و والدین را نیز بر همین اساس تعبیر می‌کرد. این ادّعای او مبتنی ‏است بر اینکه غریزه‌ی جنسی یا لیبیدو (‏Libido‏) مادر تمام غرایز است. اقتضای اصلی غریزه جنسی این است که هر گاه تحریک ‏شد، ارضا شود. امّا از همان اوان کودکی، پدر و مادر‎ ‎به انسان یاد می‌دهند که آزادی جنسی مطلق وجود ندارد. هر قدر سن بالاتر ‏می‌رود، اجتماع محدودیت‌های بیشتری پیش پای او می‌نهد، اما انسان تسلیم این محدودیت‌ها نمی‌شود. غریزه‌های جنسی در ‏مواجهه با این محدودیت‌ها سرکوب می‌شود و به ضمیر انسان بر می‌گردند؛ یعنی از روان خودآگاه به ناخودآگاه می‌روند و در ‏ناخودآگاه به شکل عقده در می‌آیند. به نظر فروید، شعرا و هنرمندان و حتی پیامبران همه از این طریق پدید آمده‌اند؛ یعنی این ‏غریزه‌ی سرکوب شده گاهی به صورت شعر و گاهی به صورت هنر و گاهی به صورت تعالیم دینی جلوه‌گر شده است.‏‏

  • کتاب توتم و تابو:‏

فروید هم به تکامل داروینی معتقد است و هم به تکامل فکری و اجتماعی و سعی می کند در ویژگی فرهنگهای گذشته دنبال سرنخهایی برای ‏تمدن کنونی باشد. سپس به دو عمل اقوام ابتدایی یعنی توتم و تابو می پردازد. در مورد توتم یک قبیله تصمیم می گیرد خود را با حیوان یا ‏گیاه خاصی(توتم) پیوند دهد. در مورد دوم اشخاص یا اشیایی تابو می شوند که قبیله ای بخواهد آن را قدغن کند. کهن ترین تابوها، ممنوعیت ‏از مقاربت با خویشان و ازدواج با خانواده بی واسطه بوده است. دوم اینکه حیوان توتمی هرگز نباید کشته یا خورده شود. ‏
فروید در کتاب توتم و تابو زندگی مردم ابتدایی را تحلیل می‌کند و داستانی را برای پیدایش ادیان مطرح می‌کند. به نظر فروید، ‏انسان ابتدایی،‌در رمه‌ی آغازین زندگی می‌کرد. این رمه تشکیل می‌شد از نری مسلط که پدر بود و تعدادی از ماده‌ها را در انحصار ‏خود داشت. این پدر نیرومند، پسران خود را از ماده‌ها دور نگه می‌داشت. روزی این پسران متحد شده پدر مسلط را کشتند و سپس ‏آن را خوردند. دلیل این آدم خواری به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت او را به دست ‏می‌آورند. بعد از مدتی، آنها از عمل خویش پشیمان شدند و برای جبران و کفاره عمل خویش دو ممنوعیت را ابداع کردند: یکی این ‏که نمادی به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند؛ این نماد همان «توتم» است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام ‏اعلام کردند، و دیگر این که ازدواج درون گروهی را حرام کردند و با تحریم ماده‌های آزاد شده بر خود، از ثمرات پیروزی‌شان ‏چشم‌پوشی کردند. فروید این پدر کشی را «نخستین جنایت تاریخ» می‌نامد و دین توتمی (یا توتمیسم) را نتیجه‌ی همین جنایت ‏می‌داند. برادران، آیین توتم را از این رو ابداع کردند تا دیگر بار به عمل پدر کشی دست نیازند. دین توتمی از احساس گناه و تلاش ‏برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه می‌گیرد. به نظر فروید، این عوامل در ریشه‌ی همه‌ی ادیان بشری قرار دارد. همه‌ی ادیان ‏بعدی در واقع کوشش‌هایی برای حل این مسئله‌اند و تنها از جهت مرحله‌ی فرهنگی که این کوشش در آن صورت می‌گیرد و راه ‏حل‌های اتخاذ شده با یکدیگر تفاوت دارند.

  • کتاب آینده یک پندار:‏‏

‏ نخستین نکته‌ای که فروید بیان می‌کند توضیح واقعیت‌هایی است که هر کس درباره‌ی جهان و انسان می‌داند. انسان در دامن ‏طبیعت متولد می‌شود و رشد می‌کند. امّا جهان طبیعت گرچه نوع بشر را پدید آورده، نسبت به نوع انسان بی‌رحم است؛ زلزله‌، ‏طوفان، امراض گوناگون و … حیات او را تهدید می‌کنند. انسان‌ها برای دفاع از خود در مقابل این گونه نیروها به جوامع و قبایل ‏مختلف روی آورده و به طور اجتماعی زندگی کرده‌اند؛ زیرا در این جوامع امنیت انسان بیشتر است. اما بشر برای زندگی اجتماعی ‏باید بهایی هم بپردازد و آن چشم پوشی از بخش وسیعی از امیال و آرزوها است. بشر باید از امیال جنسی و طمع‌های فردی صرف ‏نظر کرده و تابع قوانینی عام باشد. علاوه بر این، اجتماعات و تمدن‌های گوناگون، امنیت کامل را برای بشر فراهم نمی‌آورند. فروید ‏در قدم بعدی می‌گوید: حقیقتی وجود دارد که بدیهی است و ما همه از دوران کودکی به آن پی برده‌ایم: ما به هنگام ترس، حوادث ‏طبیعی و ... پدری داشتیم که به او پناه می‌بردیم و وجود او به ما قوت قلب می‌بخشید. صدای دلنواز او که می‌گفت: همه چیز به ‏خیر و خوبی منتهی می‌شود، ما را از ترس می‌رهانید. این تجربه‌ی دوران کودکی ما است. ولی حال که بالغ شده‌ایم. چه؟ به نظر ‏فروید در دوران بلوغ، ندای دین همان کار صدای پدر را می‌کند و همان گرمی را دارد. باورهای دینی، خدایی را به جهان فرافکنی ‏می‌کنند که در مقابل تهدیدهای طبیعت و ترس پناهگاه ما است. حتی مرگ هم با یاد این خدا، ترسی در ما ایجاد نمی‌کند و ‏مشکلات اجتماعی را فراموش می‌کنیم. فروید معتقد است آموزه های دینی نه حقایق الهام شده از سوی خدایند و نه نتایج منطقی مبتنی ‏بر شواهد قطعی علمی. بلکه ایده هایی هستندکه ویژگی اصلی شان این است که شدیدا مایلیم حقیقت داشته باشند. . او آزمون روش علمی را ‏تنها ملاک برای تعیین درستی و نادرستی می داند و اگر عقاید دینی از عهده این آزمون برنیایند، اوهام هستند. از نظر فروید، مومنان به هیچ ‏چیزی بیش از احساسات و شهود شخصی متوسل نمی شوند. لذا هرگز نباید به دین اعتماد کنیم. نباید مردان و زنان رشد یافته را وادار به ‏اطاعت از قوانین رفتاری کنیم که برای کودکان وضع می کنیم. فروید ادامه دین گرایی تا امروز را نشانه بیماری و روان رنجوری بشر می داند. ‏از نظر فروید افراد بالغ زندگی خود را با عقل و علم هدایت می کنند و نه با خرافات و عقیده. کتاب آینده یک پندار به صورت گفتگو با یک ‏منتقدِ طرفدار دینِ فرضی نوشته شده است. دفاع او از دین این است که باید براساس سنت به دین و خدا ایمان داشت و اگر دین که ریشه ‏اخلاق است نباشد، جامعه به خشونت و هرج و مرج کشیده می شود. درواقع او تنها نقدهایی را مطرح می کند که فروید در جهت پیشبرد ‏هدف خود به آنها پاسخ خواهد داد.‏

  • کتاب تمدن و ناخرسندی های آن:‏‏

‏ در نظر فروید باید و نبایدهایی از عمق و ژرفای فرهنگی تمدن برمی خیزد که برای انسان مسئله ساز و دشواری آور می شود. ما ‏در ژرفنای تمدن انسان جدید و اصولا فرهنگ انسانی، در همه عرصه ها گرفتاری ها و بن بست هایی را می بینیم که گونه ای ‏تحمیل به شخصیت و زیست روانی انسان به حساب می آیند. این رنج ها که از این زیست تمدنی به وجود می آیند، بشر را همواره ‏میان یک دوگانگی دردسر ساز و رنج آور قرار می دهند. در حقیقت یکی از سویه های تمدنی و فرهنگی از نظر فروید دین است. ‏دین، زاده روابط فرهنگی و عناصر درونی تمدن به شمار می آید.‏

  • کتاب موسی و یکتاپرستی:‏‏

‏ فروید در این کتاب سعی دارد نشان دهد که مفاهیم و مقایسه های گرفته شده از روانکاوی چگونه در تبیین حوادث یهودیت کمک می کند ‏فروید ادعا می‌کند که حضرت موسی شاهزاده‌ای مصری بود و یکی از پیروان فرعون مصر، اخناتون (‏Akhenaton‏) بود. اخناتون ‏کوشید به جای الهه های متعدد مصری، معبود واحدی – یعنی خدای خورشید آتن (‏Aten‏) ـ را جایگزین کند. اخناتون در این کار ‏توفیق نیافت تا اینکه بعد از مرگ وی، موسی بردگان قوم یهود را دور خود جمع کرد و این کار را ادامه داد. وقتی بعدها مردم او دچار ‏بداقبالی و سرگردانی شدند، خدایش را انکار کردند و خودش را کشتند. بعد از او دین او تحت الشعاع دین جدیدی قرار گرفت که مختص به ‏خدایی خشن به نام یهوه بود. بعدها نویسندگان یهودی موسی را از بنیانگذاران عقیده دوم دانستند. دین جدید روحانیت و اخلاق محض سابق ‏را با آیینهای خرافی و قربانیهای خون بار حیوانی جایگزین کرد. دین جدید موفق شد دین قدیم را کنار بزند. بعدها پیامبران یکتاپرست بزرگی ‏مثل عاموس و اشعیا و .... سعی کردند عقیده کهن را احیا کنند. آنها از مردم خواستند از شریعت اخلاقی سخت موسی پیروی کنند و در این ‏قلمروی یکتاپرستی بود که مسیحیت ظهور کرد. البته مصری بودن موسی، قتل او یا داشتن دو دین برای عبریان را از کتاب مقدس و تاریخی ‏نمی توان یافت. ولی اینها برای فروید مهم نبودند. او دوره حادثه، خفتگی و بازگشت سرکوفته ها را با سیر یهودیت تطبیق می دهد و شباهتی ‏بین یک فرد و یک جامعه برقرار می کند.‏

 

نقدهای فروید بر دین:‏‏

 حقیقت این است که مردمان در گروه ها، جوامع و اجتماعات گوناگون می کوشند اندیشه ای را به عنوان خدا ‏پرورش دهند و این اندیشه را حاکم بر حیات جمعی خود کنند. این روح جمعی یا این توهم اجتماعی باعث می ‏شود که بشر در زندگی خود احساس امنیت کند و امیال و خواسته های درونی خود را فرا فکنی نماید. پس اساس ‏دین، نوعی توهم برای گریز از نیروهای قهار و غلبه کننده بر انسان است.‏
‏از نظر فروید تفکر انتقادی و تحلیلی خرد جمعی بشر که منجر به تمدن سازی و حرکت جوامع به سوی پیشرفت و ‏تمدن آفرینی می شود، با ابزار دین عقیم خواهد شد و این مایه قدرت و توانایی بشر از کار خواهد افتاد و جای آن را ‏اندیشه های دینی خواهد گرفت که در اساس با پیشرفت و تمدن سازی تناسبی ندارد.‏
دین باعث می شود اخلاق پایه های سست و متزلزلی پیدا کند. از نظر فروید، اگر اخلاق را بر بنیاد دین و دینداری ‏قرار دهیم، به جهت این که دین همواره امری است مواجه شونده با شکاکیت و نیز امری است که در طی تاریخ ‏تکامل بشری کمرنگ و بی رنگ می شود، اخلاق را هم کمرنگ و بی رنگ و متزلزل کرده ایم.‏
گرچه خود فروید دیدگاهی کاملا منفی راجع به رفتار دینی داشت، ولی سایر رهبران روانکاوی و حتی مکاتب روانشناسی ‏معاصر مایلند دیدگاه او را به دیدگاه های همدلانه تر خود درباره دین وفق دهند. شاخص ترین شخصیت این سنت یعنی کارل ‏یانگ، دین را مجموعه ای پیچیده از تصورات و ایده ها می داند که مجموعا به نوع انسان تعلق دارد و در اسطوره، فرهنگ، ‏ادبیات و فلسفه تجلی می کند. نه به عنوان روان رنجوری بلکه بعنوان بیان سالم انسانیت ژرف و صحیح.

نقدها و ایرادهای وارد بر نظریات فروید:

o   تفسیر طبیعت گرایانه فروید از دین قابل قبول نیست چون طبیعت گرایی، تنها بخشی از تجربه را می گیرد و آنرا به عنوان کل واقعیت به نمایش می گذارد. فروید از اصول روانکاوی خود در مطالعه دین استفاده می کند. درحالیکه اعتبار علمی بسیاری از این اصول حتی در مورد فرد، مورد تردید قرار گرفته است. از طرفی به کارگیری این اصول درباره پدیده های اجتماعی نیز جای بحث زیاد دارد. برای مثال نوع رابطه بین فرزندان و والدین که براساس عقده اودیپ به تصویر می کشد، برای هیچ انسان سالمی قابل قبول نیست. از طرفی فروید از یک روح اجتماعی مشابه روح فردی سخن می گوید ولی توضیح نمی دهد که قرارگاه این روح جمعی کجاست و چگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. اگر مراد او از روح جمعی همان ارزشهای مشترک و وجدان جمعی باشد، نمی توان پذیرفت که این روح براساس قواعد روانکاوی فروید عمل کند. مثلا افکار و عواطف سرکوفته در ناخودآگاه و بروز آن بعد از سالها یا قرنها را چگونه میتوان به وجدان جمعی نسبت داد؟

o   فروید چنانچه خودش هم قبول دارد، از درک تجربه های جذبه ای و عرفانی ناتوان بوده، حال آنکه این تجربه ها در نظر بسیاری از مردم منشا احساسهای دینی هستند.

o   یونگ در نقد نظریه جنسی فروید میگوید: عقیده مزبور تنها بیان کننده جنبه ای از واقعیت است زیرا انسان تنها تحت فشار غریزه جنسی نیست و غرایز دیگری نیز وجود دارد. مثلادر زیست شناسی، غریزه تغذیه به اندازه غریزه جنسی دارای اهمیت است. در جوامع ابتدایی، هرچند جنسیت نقش خود را دارد، ولی تغذیه جای بسیار بزرگتری را اشغال می کند و غذا مهمترین کشش میل انسان ابتدایی است. جوامع دیگری نیز وجود دارد -منظور جوامع متمدن است- که در آن قدرت نقش بسیار بزرگتری تا جنسیت ایفا میکند. درست است که غریزه جنسی در جوانی نیرویی مهم در وجود انسان است که می تواند برخی رفتار و حرکات او را تحت تاثیر قرار دهد و به همین دلیل است که اسلام توجه خاصی به آن مبذول داشته است و برای رفع آن راهکارهای عملی روشنی ارائه داده است، فطرت تعالی طلبی انسان که به صورت دین تجلی یافته است نیز یکی از کشش های درونی انسان است. چگونه می توان میل جنسی را مسلط بر این میل فطری دانست. فروید نیز صرفاً ادعا می کند  و دلیلی ارائه نمی کند.

o   فروید می خواست اصول روانکاوی خود را از سطح فردی فراتر برده و به طور کامل درباره جامعه، فرهنگ و تمدن بکار گیرد. برای همین دنبال مواردی رفت که دیدگاه او را تایید کند. مثلا همه اقوام ابتدایی توتم نمی پرستیدند. برای اشکال پیشرفته تر هم سراغ مسیحیت می رود. در حالیکه ادیانی هستند که خدای آنها فاقد ویژگی جنسیت است و ادیانی هستند که به خدا یا خدایان مونث معتقدند. خود فروید در جواب پرسش از الهه ها می گوید «این سوالی است که پاسخی برای آن ندارم»[1] به قول همیلتون، گوناگونی دین در فرهنگ‌های متفاوت جهان چنان شدید است که احتمال وجود الگوی یک نواختی که از ویژگی‌های جهانی ماهیت بشر سرچشمه گرفته باشد، بسیار ضعیف است.

o   فروید رمه‌ی آغازین را برای بشر ابتدایی در نظر گرفت و توتمیسم را نخستین دین ابتدایی دانست که ادیان دیگر از تکامل آن به وجود آمده‌اند، ولی هر دو نظر باطل است. اوّلاً هیچ شواهدی در دست نیست که سازمان اجتماعی انسان اولیه به صورت رمه‌ی آغازین بوده است. حتی در انواع حیوانی که ساختاری رمه‌وار دارند و یک نر بر نرهای دیگر تسلط دارد، نر مسلط همه‌ی ماده‌ها را در انحصار خود ندارد. ثانیاً هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد توتمیسم نخستین صورت دین است و دین‌های دیگر از تکامل آن برخاسته‌اند. حتی در زمان خود فروید ثابت شد که توتمیسم به عنوان یک صورت متمایز دین، در واقع افسانه‌ای بیش نیست. داستان گلّه نخستین و قتل پدر نخستین به تعبیر ایوانز پریچارد «قصه پریان» است.

o   فروید چنین تصور می‌کرد که غرایز سرکوب شده به روان ناخودآگاه بر می‌گردد. بر این اساس می‌گفت که غریزه جنسی سرکوب شده به ناخود آگاه می‌رود و سپس به صورت شعر و یا هنر و یا دین، تجلّی می‌کند. روان شناسان بعدی، مکانیزم رجوع غرایز سرکوب شده به ناخودآگاه را نپذیرفته‌اند و مکانیزم دیگری برای آن پی ریخته‌اند.

o  از نظر جان مک کوآری در صلاحیت روان شناسی دین نیست که بکوشد یا بخواهد درستی و اعتبار و صحت عینی و خارجی ادیان را بررسی کند. باورهای دینی هم ریشه های فردی وهم ریشه های اجتماعی دارد و روان شناس نمی تواند بدون استقلال عقلانی به طرد یا رد این گونه مفاهیم بپردازد.

o  آرا و اندیشه های فروید در مورد یهودیت و مسیحیت مبتنی بر تصوری تقریباً بی اساس درباره تاریخ حیات موسی است و گفته های او در این مورد از دید تاریخی اثبات شده نیست.

o   فروید در کتاب توتم و تابو به گلّه نخستین و جدال پدر با فرزندانش اهمیت فوق العاده ای می دهد. او این قصه را منشأ پیدایش هنجارهای نخستین در جوامع ابتدایی بشر می داند. درحالیکه خود قصه بیانگر وجود حجم وسیعی از هنجارها در میان گلّه نخستین است. مثلا توافق پسران می تواند بدون وجود هیچگونه ارزش و هنجاری میان آنها شکل گیرد و عملی شود؟ هر توافق جمعی مبتنی بر هنجارهایی است که قبلا توسط گروه پذیرفته شده است. در حالیکه فروید این قصه را منشأ ابتدایی ترین هنجارها مثل ممنوعیت قتل و حرمت مقاربت با خویشان می داند.

جمع بندی:

با اینکه فروید توانست در زمینه ی روانشناسی، با نبوغ و مطالعات خود راهکارها و پژوهشهای نوینی را پایه ریزی کند، اما نگاه او ‏به دین، نگاهی سطحی و در محدوده ی علم روانشناسی باقی ماند. این در حالیست که شناخت دین خصوصا دین اسلام و آموزه های ‏وحیانی، نیازمند ذهنی است که افق اندیشه هایش فراتر از دنیای ماده و روابط حاکم بر آن باشد. ‏
 


[1]  زندگی و کار زیگموند فروید، ارنست جونز، 1953 - 1957


 

  • فاطمه حسینی پناه